آن روز یک شنبه بود

ساخت وبلاگ

پخش اینتر نتی: http://www.agahbookshop.com/p-31443--.aspx آن روز یک شنبه بود...
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 47 تاريخ : شنبه 8 بهمن 1401 ساعت: 14:53

وقتی بیدار می شوم باران شروع می کند به باریدن. اول نم نم می بارد، شاید هر دو یا سه دقیقه یک قطره، مثل افتادن قطره از شیر آبی در دالان یک برج قدیمی، قطره می افتد و صدایش توی دالان می پیچد...دنگ...دنگ...دنگ، بعد سرم را از روی بالش بلند می کنم و روی تخت می نشینم آن وقت تعداد قطره ها زیاد می شود، شاید هفت یا ده قطره در یک دقیقه که این بستگی به نحوه خوابیدنم دارد. شبهایی که روی پهلوی راستم خوابیده ام تعداد قطره هایی که توی یک دقیقه می بارد هفت عدد است و شبهایی که روی پهلوی چپم خوابیده ام تعداد قطره ها به ده می رسد. همیشه سعی می کنم روزهای زوج روی پهلوی راستم بخوابم و روزهای فرد روی پهلوی چپم تا تعداد قطره ها با روزی که در آن باریده اند متجانس نشوند. برای اینکه حساب کار از دستم در نرود توی دفترچه آن روز یک شنبه بود...ادامه مطلب
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 64 تاريخ : يکشنبه 5 آذر 1396 ساعت: 6:07

وقتی پشت پنجره ایستاد بر این گمان افتاد که باید آن روز، روز زیبایی باشد و بهتر است خانه را ترک کند. به هر زحمتی که بود لباسهایش را پوشید. پیش خودش فکر می کرد که در چنین روز زیبایی باید به خرید برود. کیف پولش را برداشت و در آپارتمان را پشت سرش بست. اما چه چیزی باید می خرید؟ این سوال هیچ وقت آزارش ند آن روز یک شنبه بود...ادامه مطلب
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 68 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 5:36

 مردتاس خواب دید که شکیبایی اش را از دست داده است و با دلهره از خواب بیدار شد، ولی چیزی از خوابش بخاطر نمی آورد. میدانست که خواب بدی دیده است، اما چه خوابی؟ اول سعی کرد به خودش بقبولاند که خواب تکه سنگی را دیده است، ولی این تصور دیری نپایید، بعد فکر کرد شاید خواب پدرش را دیده است و چون خیلی وقت بود آن روز یک شنبه بود...ادامه مطلب
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 80 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 5:36

وقتی بیدار می شوم باران شروع می کند به باریدن. اول نم نم می بارد، شاید هر دو یا سه دقیقه یک قطره، مثل افتادن قطره از شیر آبی در دالان یک برج قدیمی، قطره می افتد و صدایش توی دالان می پیچد...دنگ...دنگ...دنگ، بعد سرم را از روی بالش بلند می کنم و روی تخت می نشینم آن وقت تعداد قطره ها زیاد می شود، شاید آن روز یک شنبه بود...ادامه مطلب
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 5:36

باید اعتراف کنم که در یک روز بارانی بود که ناپلئون را کشف کردیم. آن روز من و اسبم بوریس راه مان را گم کرده بودیم و مجبور شدیم بخاطر بارش بی امان باران زیر پلی چوبی پناه بگیریم، تا باران دست از باریدن بکشد. پل چوبی بر روی زمینی هموار در کنار جنگلی پردرخت بنا شده بود و مصب هیچ رود خانه ای به چشم نمی آن روز یک شنبه بود...ادامه مطلب
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 74 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 5:36

در شامگاهی تابستانی فرمانده پشت میزش نشسته بود و داشت از آن همه سکوت به ستوه می آمد. بنا به گزارش جاسوسها، دشمن دیگر توانی برای حمله نداشت و از طرفی مدتی بود که هیچ کدام از شهر ها دست به شورش نزده بودند، پس فرمانده حق داشت به ستوه آید. با صدای پر از خشم آجودانش را صدا کرد و دستور داد تا همه  معماره آن روز یک شنبه بود...ادامه مطلب
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 94 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 5:36

وقتی که صدای سم کوبه های اسب پیک را شنید دیری از شب گذشته بود. پیک جستی زد و از روی اسب پایین پرید و شروع به کوفتن در چوبی کرد. در که باز شد پیک شق و رق در برابرش ایستاده بود و با دست راست حکم پادشاه را بالا گرفته بود. با رعشه ای در تن اش، به اتاق برگشت و جکم پادشاه را روی میز گذاشت و کوشید اینطور آن روز یک شنبه بود...ادامه مطلب
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 65 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 5:36

وقتی آدم می میرد، بوی گند اش همه جا را می گیرد.اگر ساکن طبقه اول باشی بوی پوست و گوشت گندیده بالا می رود، آنقدر بالا می رود تا به طبقه آخر برسد، عین بوی غذای سوخته یا حتی عین صدای تلویزیون.اگر ساکن طبقه سوم باشی بوی گندات به طبقه همکف می‌رسد، عین آبی که از لوله های فرسوده نشت می‌کند. به هر حال بوی پوست و گوشت گندیده هم به طبقات بالا می رود و هم به طبقات پایین.

+ نوشته شده در  سه شنبه سی ام آذر ۱۳۹۵ساعت 22:33  توسط علیرضا بوشش بهروز   | 
آن روز یک شنبه بود...
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 98 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 5:36

زنم موجود كسكل كننده‌اي است. وقتی که خوب فکر می کنم متوجه مي شوم که همه چيز را شبيه خودش كرده است.لباسهايش،نحوي ظرف چيدنش،عطسه هاي بي موقع ،ميز نهار خوري ،تيك تيك ساعت ديواري،صابون توي دستشويي ،گرد خاك روي كمد و حتي كفش در آوردن مهمان هايش.تنها چيزي كه شبيه اش نيست كفش هايش است.به خودم مي گويم«اين آن روز یک شنبه بود...ادامه مطلب
ما را در سایت آن روز یک شنبه بود دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : alichi85 بازدید : 57 تاريخ : پنجشنبه 22 تير 1396 ساعت: 5:36